2. تعریفهای موجود از تفسیر اثری، تحلیل و نقد
پیش از آن که تعریفی دیگر از تفسیر اثری ارائه کنیم، به تعاریف موجود و تحلیل و نقد آنها میپردازیم.
1-2. بر خلاف کسانی که بی نیاز از تعریف تفسیر اثری به مثابه یک روش، به بحث درباره تفسیر اثری پرداختهاند[i]، برخی از تفسیرپژوهان خود را ملزم به ارائه تعریف دیدهاند.
زرقانی در تعریف تفسیر اثری آورده است:
«هو ما جاء فی القران أو السنة أو کلام الصحابة بیاناً لمراد الله تعالی من کتابه» (زرقانی، 1991 م: 1، 480).
و ذهبی نیز همین مضمون را با اندکی تفصیل در تعریف تفسیر اثری تکرار کرده است:
«یشمل التفسیر المأثور ما جاء فی القرآن نفسه من البیان و التفصیل لبعض آیاته و ما نقل عن الرسول (ص) و ما نقل عن الصحابة (رضی) و ما نقل عن التابعین، من کل ما هو بیان و توضیح لمراد الله تعالی من نصوص کتابه الکریم» (ذهبی، بی تا: 1، 152).
همین معنا در جای دیگر با تفصیلی بیشتر ـ که درباره آن سخن خواهیم گفت ـ آمده است:
«و هو یشمل التفسیر الذی جاء فی القرآن نفسه من البیان و التفصیل لبعض آیاته، حیث ما أجمل فی آیة فُسِّر فی آیة أخری ... و التفسیر الوارد عن النبی (ص) فی سنته کذلک، فکم من آیات الکریمة جاءت مجملة ففصّلتها السنة، و کم من آیات جاءت عامة أو مطلقة فخصّصتها السنة أو قیدتها؛ و التفسیر الوارد عن الصحابة الذین عاصروا زمن نزول الوحی و شاهدوا أسباب النزول و عاینوا دواعیه، فکانوا أعلم المسلمین بتفسیره و تأویله و کذا أدرج علماؤنا تفسیر التابعین، و ألحقوه بالتفسیر بالمأثور، لاعتبارهم هم عایشوا أصحاب النبی (ص) و استقوا علومهم منهم، فکانوا من السلف الاخیار.» (العک، 1986: 111)
چنان که ملاحظه میکنیم گرچه تعاریف فوق، مضمون واحد و مشترکی را تکرار میکنند اما روی به تفصیل دارند و این تفصیل، چنان که خواهد آمد محّل تأمل است.
چند نکته درباره این دسته از تعاریف شایان بیان است:
1. در هر تعریفی بر عنصر یا عناصری تکیه میشود. در این تعریفها، بر مصادرِ تفسیر اثری تکیه شده است. یعنی این روش تفسیری را از روی مصادر و منابع آن تعریف کردهاند.
2. در این تعریفها، خود مصادر (یعنی قرآن، سنت نبوی، سخن صحابه و تابعیان) به منزله بیان و تفسیرِ آیات و به تعبیر دقیقتر، مفسِّر آیات محسوب شدهاند. به دیگر عبارت، میانِ مفسر، کنش تفسیر و مصادر تفسیر خلط صورت گرفته است و مرز میانِ این سه ناپیداست و بلکه، این سه، یکی شدهاند.
3. بنابراین، نقش صاحب اثر تفسیری یعنی، مفسر، نادیده گرفته شده است. گویی اساساً مفسری در کار نیست و متنی، متن دیگر را بی دخالت مفسر تفسیر میکند؛ لذا این بحث پیش میآید که در تفسیر اثری چه کسی مفسر است؟ خداوند، پیامبر، صحابه و تابعین؟ و اگر چنین است، پس صاحب اثر تفسیری چه کاره است؟
4. در ذیل این تعریفها، این پرسش و اختلاف مطرح است که منشأ و مبنای اعتبار تفسیر صحابه چیست و دایره این اعتبار و حجیت کدام است؟ در این باره آراء حاکم، ابن الصلاح، نووی، سیوطی و دیگران شنیدنی است. (ذهبی، بی تا: 94-96) علمای شیعه نیز در این باره آرای متفاوتی یافتهاند. (معرفت، 1380: 1، 275-284) نیز این اختلاف به چشم میخورد که آیا قول تابعیان در تفسیر را هم میتوانیم در شمار تفسیر اثری قرار دهیم یا نه؟ (ذهبی، بی تا: 1، 152 و 128-129؛ معرفت، 1380: 1، 386-393)
5. در این گونه تعریفها، تفسیر قرآن با قرآن، با صراحت تمام بخش و پاره ایی از تفسیر اثری دانسته شده است. بنابراین تعریفها، مرز میان تفسیر اثری و تفسیر قرآن با قرآن ـ به مثابه یک روش تفسیری مستقل ـ از میان میرود و یا دست کم، هر دو روش نیازمند باز تعریف خواهند بود. از این رو، برخی از تفسیرپژوهان با تکیه بر معنای اصطلاحی «اثر»، قرآن را مشمول معنای اصطلاحی اثر ندانستهاند؛ و بر این باورند که تفسیر قرآن با قرآن را از مقوله تفسیر اثری دانستن خطاست. (مهدوی راد، 1382: 124)
6. در نگاه نخستین به نظر میآید این تعریفها با توجه به این که تفسیر صحابه و تابعیان را جزو مصادر معتبر تفسیر اثری بر شمردهاند، صرفاً از آن اهل سنت باشد. حال آن که چنین نیست. پاره ایی از قرآنپژوهان شیعی با این تعریف همسویی آشکاری دارند. (معرفت، 1380: 2، 17؛ صغیر، 1403 ق: 55؛ امین، 2000 م: 22)
برخی دیگر از تفسیرپژوهان شیعی نیز کوشیدهاند تعریفی ارائه کنند که در آن در عین تأمین جامعیت تعریف، تفاوت موضع شیعه و اهل سنت را هم لحاظ کرده باشند. از این رو، تعریفی دو شاخه ارائه کردهاند:
«تفسیر مأثور، تفسیر و تبیین آیات الهی است به سنت پیامبر (ص) بعلاوة سنت امامان (در مکتب اهل بیت-ع-) و بعلاوه تفسیر صحابه (در مکتب خلفا)».(مهدوی راد، 1382: 126)
7. مهمتر از همه نکات یاد شده، در این گونه تعریفها، معنای واژه «تفسیر» در نوسان است. گستره معنایی واژه تفسیر در عبارتِ «التفسیر الذی جاء فی القرآن نفسه» و «التفسیر الوارد عن النبی فی سنته» با واژه تفسیر در عبارتِ «التفسیر الوارد من الصحابه» و «تفسیر التابعین» یکسره متفاوت است. این را از افزودة اندک محمد حسین ذهبی، تا حدّی و از افزودة بیشتر خالد عبدالرحمن العک در تعریفشان از تفسیر اثری به خوبی میتوان دریافت. اکنون در این افزودهها تأمل میکنیم.
«زرقانی» در تعریف خود از تفسیر اثری، در برابر واژه تفسیر، همه جا به طور یکسان ـ چه در خصوص قرآن و چه سنت و کلام صحابه ـ واژه «بیان» را پیش مینهد و در ذیل همه اضلاع چهارگانه تفسیر اثری (تفسیر آیه با قرآن / با سنت نبوی / با کلام صحابه / با کلام تابعیان) مثالهایی را نقل میکند که همگی صرفاً جنبه «بیانی» نسبت با آیه دارند. (زرقانی، 1991 م: 1، 480-482)
اما نوبت به «محمد حسین ذهبی» که میرسد، وی در ضلع تفسیر آیه با قرآن، از واژه تفسیر «بیان و تفصیل» استفاده میکند: «ما جاء فی القرآن نفسه من البیان و التفصیل لبعض آیاته ... » اما در خصوص سه ضلع دیگر به همان واژه «بیان و توضیح» ـ که مترادف با بیان است ـ بسنده میکند.
اما «خالد عبدالرحمن العک» این افزوده مجمل را بسط میدهد و به ضلع دوم تفسیر اثری (تفسیر قرآن با سنت نبوی) نیز سرایت میدهد. تأمل در افزوده های توضیحی العک نشان میدهد که مراد از تفسیر در ضلع اول و دوم تفسیر اثری با ضلع سوم و چهارم آن، تفاوت آشکاری دارد. در ضلع اول و دوم، گستره معنایی تفسیر از معنای عرفی و عادی «بیان»، فراتر میرود و شامل «تفصیل» نیز میگردد. از این رو مواردی چون تبیینِ مجمل، تخصیص عام، تقییدِ مطلق، تفصیل احکام و تعیین ناسخ و منسوخ را فرا میگیرد اما از سوی دیگر، در افزوده های العک درباره ضلع سوم و چهارم تفسیر اثری، هیچ تعبیری که حکایت گر این موارد باشد، یافت نمیشود و تفسیر صحابه، به سطح سخن گزارشگرانه ناظران، شاهدان و معاصران عصر نزول تنزل مییابد. پوشیده ماندن این نوسان و قبض و بسط شدید معناییِ واژة تفسیر در این گونه موارد، ابهام انگیز و راهزن است.
باید میان تفسیر یک عبارت با تخصیص، تقیید، نسخ و ... آن عبارت فرق نهاد. یکی از جنس بیان و شرح است و دیگری از جنس تفصیل؛ که اولی کار «شارح» است و دیگری کار «شارع». اولی، در شمار «نص» نمیآید و دومی، عینِ «نص» است. اولی فاقد حجیت و اعتبار ذاتی نزد پیروان و معتقدان است و دومی، دارای حجیت و اعتبار ذاتی. متأسفانه در تفسیر اثری این دو مقوله از هم باز شناخته نشده است.
در این جا این پرسش نیز مطرح است که این دومی را ـ که نوعی تفصیل متن است ـاز جنس «تفسیر» متن دانستن، چه وجهی دارد؟ اموری چون تقیید مطلق، تخصیص عام و نسخ که نوعی تصرف در متنی گشوده و تمامت نایافته است یا تفصیل و تبیین مجمل احکام متن که بیانگر و دربردارنده اجزاء و عناصری کاملاً بیرون از مدلول عبارت حکم مجمل است، چگونه میتواند «تفسیر» تلقی شود؟ گنجاندن انواع نسبتهای موجود میان پاره های یک متن تاریخمند (Historical ) و زمینهمند (Contextual ) همچون قرآن، در ذیل یک عنوان، یعنی «تفسیر» که بیانگر یک نوع نسبت از میان نسبتهای مختلف است، فروکاستن و ساده سازیِ (Reduction ) واقعیت پیچیده روابط درون متنیِ قرآن است.
2-2. تفسیر اثری را گونهیی دیگر نیز تعریف کردهاند. طباطبایی در مقدمه تفسیر المیزان به طور گذرا به این روش تفسیری چنین اشاره میکند:
«اما آن عده که به اصطلاح محدث، یعنی حدیث شناس بودند در فهم معانی آیات اکتفا کردند به آن چه که از صحابه و تابعین روایت شده ...»(طباطبایی، 1376: 1، 9)
در این جا، سخن از تفاسیر اثریِ دربردارنده روایات پیامبر (ص) و ائمه (ع) نیست. اما در نوشتهیی دیگر از طباطبایی، آن هنگام که از سه گونه تفسیر قرآن یاد میکند، درباره تفسیر اثری میگوید:
«تفسیر آیه به معونه روایتی که در ذیل آیه از معصوم رسیده است.»(طباطبایی، 1361: 61)
همین مضمون را میتوان در اثری از عمید زنجانی یافت. او نیز چون طباطبایی به صراحت دست به تعریف تفسیر اثری نمیگشاید. از لابلای عبارات وی میتوان دریافت که از نظر وی تفسیر اثری «فهم آیات بر اساس سماع و روایت» است. (عمید زنجانی، 1366: 117) عمید زنجانی تفسیر اثری را در تقابل با اعمال فکر و رأی و اجتهاد شخصی در استخراج مفاهیم قرآنی فهم میکند و نکته هوشمندانه و دقیقی را یادآور میشود. وی بر این باور است که:
«نظریه مبتنی بر تفسیر نقلی، دو ادعا دارد: اول، لزوم تبعیت از روایات تفسیری و دوم، بطلان هر گونه تفسیری که متکی به روایت و سماع نباشد.»(عمید زنجانی، 1366: 118)
تفسیر اثری دو بُعد دارد: بعد ایجابی و بعد سلبی. بُعد ایجابی تفسیر اثری آن است که در این تفسیر بر ضرورت تفسیر آیات از رهگذر روایات تأکید میرود و بُعد سلبی آن عبارت از این است که مفسر نباید در تفسیر آیات به غیر روایات رجوع کند و از این میان آن چه که تفسیر اثری را از دیگر تفاسیر جدا میکند، بُعد سلبی آن است وگرنه کمتر مفسری را میتوان یافت که منکر ضرورت رجوع به روایات باشد یا به روایات تکیه نکند.
صرف نظر کردن از بُعد سلبی تفسیر اثری، مانعیّت را از تعریف آن میستاند. اما تأکید بر بعد سلبی نیز چندان سهل نیست. از کجا میتوان فهمید یک مفسر بر این بعد سلبی باورمند است؟ آیا از این که یک مفسر، ذیل آیات جز روایات را ذکر نکند، میتوان نتیجه گرفت که به نفی رجوع به غیر روایات در تفسیر قرآن باور دارد؟ چه بسا وی خواسته است مرجع و منبع روایی برای تفسیر آیات قرآن فراهم آورد، نه تفسیری روایی. چرا که اثباتِ شیء نفی ما عدا نمیکند. افزون بر این، ما راه به روان شناسی مفسر و نیات مکنونِ وی نداریم. از کجا بدانیم مؤلف با چه هدفی اثر خود را آفریده است؛ جز این که خود مؤلف، موضع و نیت خویش را آشکار کند یا قرائن روشنی بر آن دلالت کند. همچنان که بحرانی در مقدمه «البرهان فی تفسیر القرآن» علم به کتاب الهی را در انحصار اهل بیت (ع) میداند و بر این باور است که خروج از آن به گمراهی، جهالت و حیرت میانجامد. (البحرانی، 1412: 1، 4) و فیض کاشانی در مقدمه «الصافی فی تفسیر القرآن» دستیابی به تفسیر آیات الهی را تنها با تمسک به روایات اهل بیت (ع) میسر میداند. (فیض کاشانی، 1377: 1، 47-49) شیخ طوسی نیز چنین دیدگاهی دارد:
«و اعلم أن الروایة ظاهرة فی اخبار أصحابنا بأنّ تفسیر القرآن لایجوز إلّا بالاثر الصحیح عن النبی (ص) و عن الائمة (ع) ألذین قولهم حجة کقول النبی (ص) و أن القول فیه بالرأی لا یجوز» (طوسی، بی تا: 1، 4).
دو موضع از این عبارت، بر این دیدگاه تأکید دارد یکی تعبیر «لایجوز ... إلا ... »و دیگر این که آشکارا بیان میکند که «إن القول فیه بالرأی لا یجوز».
با این بیان، از نظر شیخ طوسی، تفسیر قرآن از دو حال خارج نتواند بود: تفسیر قرآن یا اثری است و یا به رأی.