شاهبیت هنر مطهری
سید هدایت جلیلی استادیار دانشگاه خوارزمی چکیده اندیشه دینی امروز، نشاط فرهنگ اسلامی و بنیادهای فکری انقلاب اسلامی، وامدار مجاهدتهای علمی و عملی استاد مرتضی مطهری است. تجلیل شایسته از یک متفکر و احیاگر اندیشه دینی چیزی نیست جز جدی گرفتن دغدغهها، پرسشها و معضلات او و نقد و تحلیل و ارزیابی پاسخهای وی. شاهبیت هنر مطهری تنوع رویکردهای او به دین و دفاع همهجانبه ایشان از دین با درک مبنا، فضا، منطق و مقتضیات ویژه هر یک از رویکردها بود و همین نکته سرّ توفیق مطهری و پایداری و مانایی اندیشهها و آرای اوست و همین امر طالبان و روهروان اندیشه دینی را ملزم میکند، بهتکرار و تناوب به بازخوانی و بازیابی آثار و آرای او بپردازند. درآمد: چه نیازی به مطهری؟ بیش از سه دهه از خاموشی مظلومانه چراغ عمر مطهری میگذرد و با توجه به روند بسیار پرشتاب تحولات جامعه، فرهنگ و اندیشه در روزگار ما، این پرسشهایی از این دست در اذهان جوانه میزند که آیا مطهری به گذشته تعلق دارد و به «سنت» پیوسته است؟ آیا عصر مطهری گذشته است؟ این پرسشها از آن رو مطرح میشود که تکلیف خودمان را با این شخصیت و آرا و آثارش ـ که بهراستی یکی از سرمایههای عظیم معنوی فرهنگ اسلامی ماست ـ روشن کنیم. از یک موضع، در این باره سه وضعیت متصور است: 1. مطهری در زمان حیات خود حرفی برای گفتن و دست توانایی برای گشودن گرههای فکری و فرهنگی جامعه اسلامی نداشت و یک متفکر عادی بود. یک چندی سخن گفته، نوشته و رفته است. 2. مطهری در زمان حیات خود حرفهای گفتنی، بکر و جدی فراوانی داشت و با دست توانای خود گرههای فکری و فرهنگی بسیاری را هم گشود، اما امروزه نه آن حرفها قوّت منطقی دیروز خود را دارند و نه آن گرهها بهآسانی آن روز گشوده میشوند و چندان رخنهها و سستیهای آشکار بر عمارت آرا و اندیشه او پدید آمده است که نمیتوان آسوده و امیدوارانه در زیر سقف آن نشست. از اینها گذشته، اندیشه دینی امروز وارد عرصههایی کاملاً نو شده و با مباحث و مسائل بیسابقهیی روبرو شده است. نه پرسشها، پرسشهای روزگار مطهری است و نه گرهها، گرههای اجتماعی و فرهنگی زمانه مطهری. از این رو، مطهری اگر فرزند زمان بود، فرزند زمانة خود بود و اگر قهرمان بود، قهرمان زمانة خود بود، نه قهرمان امروز. از این رو، مطهری گذاشتنی و گذشتنی است. 3. اگرچه اندیشه دینی وارد عرصههای جدید شده و پرسشها و معضلات جدی جدیدی آن را به چالش فرا خوانده است؛ اگرچه بستر اندیشه دینی زمان مطهری با بستر امروزین اندیشه دینی در گستره ملی و فراملی با گرههای سخت و بیسابقهیی روبرو شده است، اما همچنان، وقتی از افق همین مسائل، مباحث، معضلات و گرههای امروزین که به اندیشهها و آثار و آرای مطهری مراجعه میکنی، درمییابی که برای امروز ما هم حرفهای گفتنی بسیار دارد. هر چند که پارهیی از مسئلههای آن روز ایشان دیگر مسئله امروز جامعه ما نیست و هرچند که آثار ایشان در باب پارهیی از مسائل امروز اندیشه دینی ساکت است و این هر دو طبیعی است. اما زیرساختها و بنیادهایی که او پی افکنده است میتواند مبنا و متکای محکمی برای آیندگان باشد. من رأی سوم را به صواب نزدیک میبینم و بر این مبنا بازخوانی آثار مطهری و بازیابی اندیشه و آرای او را یک ضرورت مهم فکری و فرهنگی امروز جامعه میدانم و این حرکت مبارک و پرثمر فکری و فرهنگی را نقطه عزیمت پیشبرد اندیشه دینی امروز تلقی میکنم. اگر تجلیل از مطهری شایسته است، شایستهترین تجلیل همین حرکت است و اگر زنده نگه داشتن یاد و نام مطهری بایسته است، این حرکت عین یادکرد او و زنده نگهداشتن نام اوست. اگر مطهری حرفی برای امروز ما نداشته باشد، هیچ دلیلی وجود ندارد که اذهان افکار و اندیشهها را به سوی او سوق دهیم و اگر حرفی برای امروز اندیشه، فرهنگ و جامعه ما دارد چه دلیلی است بر وانهادنِ اندیشهها و آثار وی؟ چه مطهری را متعلق به گذشته بدانیم و «گذشته» را «گذشتنی» و چه مطهری را شخصیت عظیم، مقدس، بیعیب، عاری از خطا که فقط تجلیل، مدح و ستایش لفظی و رسمی شایسته اوست، نتیجه هر دو یکی است و آن، مهجوریت اندیشه و آرای مطهری خواهد بود. شخصیتی متکلم و مدافعهگر نیاز به گفتن نیست که مطهری شخصیتی چندبعُدی و جامعنگر و عمیق بود و بر همه ابعاد دانش حوزوی (اعم از منطق، فلسفه، کلام، فقه، عرفان، تفسیر، اخلاق، و ...) اشراف داشت و افزون بر آن از فلسفه غرب، علوم انسانی جدید به قدری که زباندانیِ وی و آثار ترجمهشده مجال میداد و دست او را میگشود، بهره برده بود. ذهنی سیال و روحی عطشناک و سیرابناپذیر دریافتن حقایق، پیچیدگیها و رموز آن داشت. دغدغه دینی و خصلت بارز تفکر کلامی او را به کام معضلات، پرسشها و گرهها و شبهات مردافکن فرو میبرد و دمی از یافتن پاسخ برای شبهات و پرسشها دفاع عقلی کلامی از دین نمیآسود و رو در روی هر شبهه میایستاد. اگر خصم حجاب را به باد انتقاد و ایراد میگرفت، مسئله حجاب را میگشود و اگر خصم حقوق زنان را در اسلام پایمال شده میدید مطهری کتاب حقوق زن در اسلام را مینگاشت. اگر جوانان جامعه را در ورطه گرایش به مادیگری مییافت از پی نشان دادن علل گرایش به مادیگری برمیآمد و برای دفاع از اصول اعتقادی در برابر سیل اندیشه الحادی بر اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی پاورقی و شرح مینگاشت. اگر خصم اسلام را مکتبی غیرمنسجم معرفی میکرد، مطهری مقدمهیی بر جهانبینی اسلامی را مینگاشت و اگر خصم، آتش تفرقه را در میان فرق اسلامی (خاصه شیعه و سنی) میافکند، مطهری مسئله الغدیر و وحدت اسلامی را مینوشت و اگر خصم، ارزشهای اخلاقی را به توفان «نسبیت» میسپرد، مطهری در اسلام و مقتضیات زمان، فلسفه اخلاق، تعلیم و تربیت در اسلام و سیری در سیره نبوی در جستوجوی پایههای ثابتی برای اخلاق و ارزشهای اخلاقی برمیآمد. اگر خصم، قانون ثابت و دایم را در تنافی با تحولات پرشتاب جامعه و زمان معرفی میکرد، مطهری اسلام و مقتضیات زمان، ختم نبوت، خاتمیت و ... را مینوشت و اگر خصم، آدمی را یکپارچه سیّال و در حالِ شدنی مستمر معرفی میکرد، مطهری در مفهوم «فطرت» به دنبال ثابتاتی برای انسان میگشت. مطهری نه تنها بر طرح این مباحث بنیادین اهتمام میورزید و حساسیت نشان میداد بلکه از مباحث جزییتر و ایرادات فرعیتر نیز چشم نمیپوشید و استهزای «قاعده محلل» را هم تحمل نمیکرد و بر آن پاسخ عالمانه میانگاشت. مطهری حتی از سرمایههای معنوی و فرهنگی جامعه خود نیز دفاع میکرد. از حافظ و حلاج و خیام در تماشاگه راز و ... در برابر شبهات و تهمتهای پارهیی کژاندیش و ناخداباور که همه را به کیش خود میپندارند، سخت دفاع میکرد. این همه و جز این، نشان از بصیرت، تیزبینی، دقتنظر، مسئلهشناسی، مسئلهیابی، درد داشتن و درمانگری و جامعیت مطهری دارد و گواه عظمت آن بزرگمرد است. اما عظمت مطهری بدین جا خلاصه نمیشود. آنچه که مطهری را در نظر نگارنده عظیمتر مینماید درک شایسته او از رویکردهای مختلف به دین و درک منطق و مقتضیات هر یک از رویکردهاست و درست همین نکته است که اندیشه و آرای مطهری را بیش و پیش از هر چیزی محتاج بازخوانی و بازیابی میکند. آنچه مطهری را مطهری کرده است، عدم تصلّب او به یک رویکرد و بلکه تنوع رویکردها او به مقوله دین است و سرّ توفیق مطهری را نیز باید در همین نکته جست و همینطور سرِّ عدمِ توفیق کثیری از عالمان دینی را و از این روست که مطهری با دیگران تمایز اساسی مییابد. مطهری و پنج رویکرد به دین امروزه شاید بتوان تنوع رویکردها به دین را در پنج دسته متمایز تقسیمبندی کرد: رویکرد اثباتگرا، رویکرد کارکردگرا، رویکرد تاریخگرا، رویکرد انسانگرا و رویکرد انقلابگرا (البته نگارنده برای این تقسیمبندی ادعای جامعیت نمیکند و تقسیمبندیهای بدیل دیگری را نیز میتوان عرضه کرد). اجازه میخواهم مختصری در باره هر یک از این رویکردها سخن بگویم. در رویکرد اثباتگرا به دین به منزله «مجموعه گزارهها» نگریسته میشود. مفروض این است که در حیطه معارف دینی یک سلسله گزارههای صد در صد مطابق با واقع وجود و وظیفه هر دیندار عبارت است از به دست آوردن آن گزارهها. سعادت و نجات اخروی متدینان در گرو داشتن آنهاست. از این رو باید به دنبال یافتن آنها و در پی اثبات آنها بود. نوع پرسشهایی که در این نوع رویکرد برای دینداران مطرح است پرسش از هستها و نیستها و بطور کلی ناظر به واقع است: آیا خدا هست؟ آیا معادی در کار است؟ آیا این درست است که کسانی به عنوان فرستاده خداوند به سوی بشر آمدهاند؟ آیا شخص «محمد» (ص) آخرین فرستاده خداست؟ آیا خدا عادل است؟ و ... رویکرد غالب در فرهنگ اسلامی همین رویکرد اثباتگرا بوده است. در رویکرد کارکردگرا پرسش اصلی مطابقت یا عدم مطابقت گزاره و آموزههای دینی با واقعیت نیست، بلکه جست و جو از نقش و کارکرد آنهاست. به دیگر عبارت، صدق و کذب گزارهها و آموزههای دینی یا مطابقت و عدم مطابقت آنها با واقع مسکوت نهاده میشود. نه اینکه آن آموزهها لزوماً غیرمطابق با وقایع تلقی شوند. اگر دین به ما میگوید: معادی و ثواب و عقابی در کار است، در این رویکرد به این آموزه از این حیث توجه میشود که باور به این گزارهها چه تأثیری در احوال شخصی و مناسبات اجتماعی، منش، روش و نگرش او خواهد نهاد. در این رویکرد مفروض این است که گزارههای دینی فارغ از بُعد معرفتبخش، واجد ابعاد انگیزشی عمیقی هستند. لذا سخن این است که در ورای معرفتبخشی، این آموزهها و گزارهها چه فونکسیون و کارکردی را در دل خود حمل میکنند و کدام حاجات و نیازهای فراگیر آدمی را برآورده میسازند. پس در این رویکرد از یک سو، نقش و کارکرد آموزهها و گزارههای دینی مطرح است. و از دیگر سو، حاجات و نیازهایی که آدمی را به سوی دین میکشاند. اما در نگرش و رویکرد تاریخگرا، به دین به منزله یک پدیده تاریخی نگریسته میشود؛ پدیدهیی که در گذر زمان واجد هویتی تاریخی میشود. مفروض این رویکرد این است که دین هویتی سیّال و چهرهیی متغیر دارد. پرسش از تاریخ دین، پرسش از نقش تاریخی پیامبران، پرسش از علل اجتماعی پیدایش دین، تحولات و فراز و نشیبهای تاریخی آن و ... از این منظر قابل طرح است. رویکرد چهارم، رویکرد انسانگرا است. در این رویکرد به دین علیالاصول از چشم مخاطب آن (یعنی انسان)، مقتضیات، هویت و ارزشهای بنیادین او نگریسته میشود. پرسش اصلی این رویکرد این است که اصولاً انسان در شرایط و فضای دینی چه ارتباطی با خدا پیدا میکند و این ارتباط با هویت و شخصیت و انسانیت آدمی چه میکند؟ آیا انسان در این ارتباط از خود بیگانه میشود یا هویت انسانی خود را حفظ میکند و بلکه آن را پایدارتر، پیراستهتر و شفافتر مییابد؟ دغدغه اصلی این رویکرد «من انسانی» و آزادی انسان است و گوهر اصلی دین همانا ارتباط و نسبت ویژه انسان با خداست. از این رو، محور اصلی این رویکرد به دین ناظر به نسبت انسان و خداست. نوع این نسبت است که در نظر صاحبان این رویکرد، ادیان را به انسانی و غیرانسانی تقسیم میکند. ملاحظه میکنید که در این رویکرد به هیچ وجه بحث عقلانی و برهانی حضور ندارد بلکه به یک معنا در این رویکرد آنچه صورت میگیرد داوری اخلاقی و ارزشی در باب ادیان است. و بالاخره رویکرد انقلابگرا، این رویکرد با ظهور مارکسیسم تجلی ویژهیی یافت. در این رویکرد «مبارزه» و «انقلاب» ارزشی اصیل و بنیادین تلقی میشود. لذا صاحبان این رویکرد به دنبال آن هستند که از آموزهها و مفاهیم دینی تعاریف و تفسیرهای حرکتبخش، جنبشآفرین و پویا ارائه کنند. بر این مبنا مفاهیم و عناصری که القای بیعملی، خمودی، رضایت از وضع موجود، سازش با شرایط حاکم، روحیه تسلیمطلبی و مسالمتجویی میکنند، از محتوای راستین خود تهی شدهاند و لذا نیازمند تعریف تفسیر مجددند. این پنج رویکرد به منزله پنج حیطه و فضای ویژهیی است که در آن در باب دین اعم از ردّ و قبول و نقد و دفاع سخن گفته میشود و هر یک مبنا منطق مقتضیات خاص خود را داراست. مطهری بر این تنوع رویکردها و تفاوت عرصهها واقف بود و منطق و مقتضیات آنها را درمییافت؛ برخلاف کثیری که تنها با فضای سنتی رویکرد اثابتگرا مأنوسند و از درک تفاوت فضاها عاجزند. مطهری گرچه به دلیل تربیتی که در فضای مأنوس اثباتگرایانه پیشینه فرهنگ اسلامی یافته بود، صبغه غالب رویکردش عقلی و فلسفی بود اما چنان نبود که سنخیت دیگر فضاها و تفاوت منطق و مبنای آنها را خلط کند و در مقام تضارب آرا و داد و ستد افکار و اندیشهها توفیق مفاهمه را در نیابد، بلکه با هوشمندی و بصیرت خاصی، بسیار پیشتر و بیشتر از همفکران و همجامگان خود فضاها را درک میکرد و در مقام دیالوگ و ردّ و بدل پرسشها و پاسخها سنخیتها و منطق بحثها را رعایت میکرد و مواضع در خور دینی را اتخاذ میکرد. گفتیم رویکرد اثباتگرایانه مطهری غلبه بیشتر دارد. این رویکرد را بهوضوح میتوان در کثیری از کتابهای ایشان از جمله عدل الهی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، توحید، نبوت، معاد و علل گرایش به مادیگری ملاحظه کرد. خصلت کارکردگرایانه آرا و آثار مطهری گرچه مسبوق به بحثها، دفاعیات و نقدهای دیگران و متأثر از پارهیی متفکران همروزگار خویش است اما به هر حال در خور توجه است. بخشی از این بحثها در مقام نقلقولهای مدافعانه پارهیی از روانشناسان و جامعهشناسان غربی از دین و نیز در رد آرای ضد دینی پارهیی دیگر از روانشناسان و جامعهشناسان متجلی است و بخشی دیگر در قالب بحثهای مستقلی است. نمونه بارز این رویکرد در آثار مطهری مقاله «خورشید دین هرگز غروب نمیکند» و کتاب فطرت اوست. مباحث مطهری آنجا که به طرح آرا و نقد اقوال اگزیستانسیالیستها و پارهیی از فلاسفه دیگر همچون هگل، فویرباخ، مارکس و راسل میپردازد، به اقتضای فضای بحث آنها خصلتی انسانگرایانه مییابد و از موضع دین به طرح چگونگی نسبت انسان با خدا میپردازد و توضیح میدهد چگونه آدمی در نسبت به خدا به کمال ممکن انسانی دست مییابد و در تعلق به خدا برخلاف همه تعلقها، هویت و انسانیت خود را نه تنها در نمیبازد بلکه خود را آزادتر و کاملتر و خودتر مییابد. بخشهایی از کتاب انسان کامل، سیری در نهجالبلاغه، نقدی بر مارکسیسم جلوههای بارز این رویکرد است. اما رویکرد تاریخگرایانه بحثهای مطهری به گامهای متأخر زندگی فکری او متعلق است. مطهری به مدد نقدهای مارکسیسم و مباحث پارهیی از متفکران دینی همروزگار خود، عنصر تاریخ را در اندیشه دینی خویش وارد کرد و با چشم تاریخی در انسان و دین نظر کرد و از این منظر بود که در کنار چهره ثابت دین، چهره متغیر دین در نظر او مهم جلوه کرد و توانست دین، انسان و جامعه را در چهره طبیعی و بستر تاریخی آن ببیند و به داوری تاریخی در باب انسان، دین، دینداران، کارنامه پیامبران بنشیند. بحث مطهری در باب خاتمیت، درباره احیای دین، سخن او از رشد و انحطاط مسلمین، تفکر زنده و تفکر مرده دینی، احیای تفکر دینی، تکامل تاریخی، جبر تاریخ، فلسفه تاریخ و تکامل اجتماعی انسان و ... در این مقوله میگنجد. در کتاب حق و باطل و جامعه و تاریخ نگاه تاریخی و داوری تاریخی او را درباره راه طی شده بشر میتوان بطور اجمال دید. مطهری در کتاب فطرت به طرح نظریه فطرت میپردازد و به نحو بیسابقهیی عنصر تاریخی را در نظریه خویش وارد میکند و از تاریخ آدمی برای تبیین فطرتداری انسانها بهره میگیرد و تاریخ انسانها را مبنای حجّت و استدلال خود میدهد. مطهری با این که از چشم تاریخی به امور مینگرد، با این همه دل به توفان تاریخیّت و سیّالیت تام و تمام انسان، دین و جامعه نمیسپارد و همه چیز را در «شدنِ» محض و مستمر نمییابد و برای انسان، دین و جامعه هویتی ثابت نیز قایل است. تأکید وی بر مقوله فطرت در جای جای آثارش مهمترین تدبیر او برای جلوگیری از افتادن در کام تاریخیّت محض است. و بالاخره رویکرد انقلابگرا، مطهری به واسطه شرایط تاریخی و اجتماعی که در آن قرار داشت از یک سو، وضع موجود جامعه و جهان پیرامون خود را مطلوب نمییافت و از بیعملی و تسلیم طلبی و ذلت انسانها رنج میبرد و از دیگر سو، اندیشه دینی موجود را به تبع اقبال لاهوری اندیشهیی مرده تلقی میکرد. از این رو، در صدد آن برآمد تا از گذر احیا و اصلاح تفکر اسلامی و تفسیر و تعریف مجدد عناصر و مفاهیم دینی همچون صبر، زهد، توکل، جهاد، شهادت، امر به معروف و نهی از منکر، تقیه و تبیین مجدد پارهیی حوادث دینی تاریخی همچون غیبت، عاشورا، و ... اصلاح نگرش به تاریخ انبیاء و ائمه و سیره آنها تحرک، عمل، آزادگی و عزت طلبی را در ذهن و ضمیر مسلمانان بدمد و از اسلام چهرهیی حیاتبخش، انقلابی و عدالت طلب و ظلمستیز ارائه کند. «پیرامون انقلاب اسلامی»، «قیام و انقلاب مهدی (عج)»، «نهضتهای اسلامی» در صد ساله اخیر، مجلدات سهگانه حماسه حسینی و کتاب موجز حق و باطل و احیای تفکر اسلامی را میتوان در زمره محصولات این رویکرد محسوب کرد. نتیجهگیری آنچه بر سبیل اختصار گذشت، حکایت از آن دارد که شاهبیت هنر مطهری، تنوع رویکردهای او به دین و دفاع همهجانبه ایشان از دین با درک مبنا، فضا، منطق و مقتضیات ویژه هر یک از رویکردها بود و همین نکته سرّ توفیق مطهری و پایداری و مانایی اندیشهها و آرای اوست و همین امر طالبان و روهروان اندیشه دینی را ملزم میکند، بهتکرار و تناوب به بازخوانی و بازیابی آثار و آرای او بپردازند.
شاهبیت هنر مطهری